۵ دسامبر ۱۹۸۳
۵ دسامبر ۱۹۸۳

ریچل آویو درباره "مشکل در آرشیو" اثر جنت مالکوم

نامه‌های مالکوم به یک منبع، رابطه صمیمی پشت یکی از تاثیرگذارترین آثار او را آشکار می‌کند.

همانطور که جنت مالکوم روی «مشکل در آرشیو» کار می‌کرد، یک قطعه دو قسمتی درباره روانکاوان برجسته‌ای که در مورد فروید اختلاف نظر داشتند، او مکاتباتی را با کورت ایسلر، رئیس بایگانی زیگموند فروید، آغاز کرد. شاید هیچ روزنامه‌نگاری تا به حال اینقدر به پویایی‌های عاطفی در برخورد بین نویسنده و سوژه، انتقال‌هایی که توانایی ما را در درک واقعیت یک رابطه مبهم می‌کند، توجه نکرده باشد. مالکوم اغلب با خونسردی پیامدهای چنین فرافکنی‌هایی را توصیف می‌کرد، اما پیش‌نویس‌های نامه‌های او به ایسلر، که در بایگانی ییل نگهداری می‌شوند، تجربه‌ای از صمیمیت فزاینده را به تصویر می‌کشند. او برنامه‌ریزی کرده بود که اثرش را بر جفری ماسون، یک محقق غیرمتعارف فرویدی که دشمن ایسلر شده بود، متمرکز کند. اما، در نامه‌ای به ایسلر که در اواخر سال 1982 نوشته بود، گفت که اکنون احساس می‌کند "آگاهی متحرک باید از آن شما باشد. به بیان صریح، من شما را جالب‌تر از ماسون می‌دانم."

آنها شروع به گفت‌وگوهای شبانه کردند، اغلب در آپارتمان ایسلر. ایسلر به او نوشت: "من هر چه بیشتر از این آگاه می‌شوم که شما برای یک نشریه کار می‌کنید." پنج روز بعد، او مشاهده کرد: "بسیار نادر است که کسی احساس کند آزاد است تا کم و بیش بدون هیچ مانعی با کسی صحبت کند و این احساس را داشته باشد که طرف مقابل نیز همین کار را می‌کند." ملاحظات حرفه‌ای "جذابیت + زیبایی 'رویداد' را کاهش نداد، زیرا این یک رویداد برای من است"، او نوشت.

به نظر می‌رسید مالکوم نیز به طور مشابه تحت تأثیر قرار گرفته است. او نوشت: "من صادقانه ترجیح می‌دهم کل پروژه را رها کنم تا باعث ناراحتی شما شوم." نامه‌های او پرشور، مهربان و گاهی شیطنت‌آمیز بودند. یک بار، او توصیف کرد که چگونه ماسون شب را در خانه او خوابیده بود و وقتی صبح برای صبحانه پایین آمد، از یکی از کتاب‌های ایسلر انتقاد کرد. سپس او در مورد "انگیزه‌های من در گزارش دادن بی‌دلیل واکنش ماسون به شما فکر کرد. . . . ما همه چقدر منحرف هستیم! آخرین چیزی که در دنیا می‌خواستم این بود که به شما دلیلی برای 'شکایت' از من بدهم."

به نظر می‌رسید هم ایسلر و هم مالکوم نگران بودند که چیزی نامناسب در مورد "درخشش شخصی"، همانطور که ایسلر بیان کرد، در مکاتبات آنها وجود دارد. او نوشت: "ذهن شما برای سلیقه من بیش از حد نافذ است." بعداً، او اعلام کرد: "من باید طی چند ساعت یا چند روز آینده یک تصمیم ناخوشایند بگیرم، یعنی اینکه آیا باید به نوشتن نامه‌هایی از این دست به شما ادامه دهم یا خیر." تا جمله بعدی، به نظر می‌رسید که به تصمیم خود رسیده است: مکاتبات می‌تواند ادامه یابد، اگر برای یک "مدت محدود" باشد. خدایان به ما شادی را برای مدت طولانی اعطا نمی‌کنند، حق با آنهاست، ما خیلی زود لوس می‌شویم."

مدتی قبل از انتشار این اثر، مالکوم به ایسلر نوشت که "در یک وضعیت وحشتناک در این مورد قرار دارد. اگرچه این اثر چیزی است که ما را گرد هم آورد، اما می‌ترسم همان چیزی باشد که ما را از هم جدا می‌کند." ایسلر به او اطمینان داد که، حتی اگر او درباره او به "شیوه‌ای ملایم شیطانی" بنویسد، "باز هم با قدردانی و سپاسگزاری در قلبم به شما فکر خواهم کرد."

در مقاله‌ای که در پایان سال 1983 منتشر شد، مالکوم "ترکیب منحصربه‌فرد نبوغ، ژرف‌نگری، اصالت و زیبایی اخلاقی از یک سو، و لجاجت، سرسختی، بی‌احتیاطی و بی‌گناهی جنون‌آمیز از سوی دیگر" ایسلر را توصیف می‌کند.

چند هفته پس از انتشار این اثر، ایسلر کتابی از خورخه لوئیس بورخس را که مالکوم به او داده بود پس فرستاد. مالکوم در نامه‌ای پرسید: "آیا باید بازگرداندن کتابم را به عنوان مرتب کردن سرنخ‌های سرگردان در پایان یک رابطه تفسیر کنم، یا باید آن را به عنوان نشانه‌ای از تداوم دوستی و حسن نیت شما ببینم؟" به نظر می‌رسد که تفسیر اول دقیق‌تر بوده است. چهار روز بعد، او نوشت که از برخی جزئیاتی که اثر او فاش کرده بود، ناامید شده است. او نوشت: "تصمیم گرفتم به رابطه خود پایان دهم."

مالکوم به ایسلر نوشت که اخیراً در ملاء عام از او دفاع کرده است، زمانی که کسی او را به لغزش‌های اخلاقی متهم کرد: "من هرگز قصد نداشتم این را به شما بگویم، اما نامه تند و آشتی‌ناپذیر شما باعث شده است که من تا حدودی تلخ شوم و باعث شود که من تعجب کنم که آیا وفاداری من به شما کمی مضحک نیست."

با خواندن نامه‌ها، احساس می‌کردم که به اسراری درباره گزارش‌نویسی مالکوم دسترسی پیدا می‌کنم، شاید حتی یک درام عاشقانه که قبلاً هرگز فاش نشده بود، اما در واقع هیچ چیزی را کشف نمی‌کردم که او قبلاً بیان نکرده باشد. او در «روزنامه‌نگار و قاتل» که شش سال بعد منتشر شد، نوشت: "مکاتبه نوعی رابطه عاشقانه است . . . که با یک شهوت‌گرایی ظریف اما محسوس آمیخته شده است." "این با شخصیت نامه‌نگاری خودمان است که عاشق می‌شویم، نه با شخصیت دوست مکاتبه‌ای خود." ؟


داستان اصلی را بخوانید.
زیگموند فروید

مشکل در آرشیو—I: آیا زیگموند فروید بیماران زن خود را فریب داد؟

محقق جوان و غیرمتعارف که حوزه روانکاوی را زیر سوال می‌برد—و مربی که سعی کرد او را متوقف کند.